آذر ۱۸, ۱۳۹۶
اگر شما کمالگرا باشید، احتمالا در کودکی یاد گرفتهاید که دیگران با توجه به میزان کارآیی شما در انجام کارها به شما بها میدهند، در نتیجه احتمالا شما یاد گرفتهاید در صورتی به خود بها دهید که مورد قبول دیگران واقع شوید (فقط بر پایه میزان پذیرش دیگران به خود بها دهید). بنابراین عزت نفس شما، براساس معیارهای خارجی، پایه ریزی شده است. این امر میتواند شما را نسبت به نقطه نظرها و انتقادات دیگران، آسیبپذیر و به شدت حساس سازد. تلاش برای حمایت از خودتان و رهایی از این گونه انتقادات، سبب میگردد کامل بودن را تنها راه دفاع از خود بدانید.
برای اینکه در روان یک آدم، یک ویژگی شخصیتی، حسابی پرورده شود و شکل بگیرد، از لحظه تولد تا بزرگسالی، چندین و چند عامل دست به دست هم میدهند. کمالگرایی هم طبق تعریف روانشناسها، یک ویژگی شخصیتی است.
البته این به آن معنی نیست که کمالگراها تا آخر عمرشان نمیتوانند هیچ تغییری در این ویژگیشان به وجود آورند؛ اگر اینطور بود که ما مریض نداشتیم، و اما مواد لازم برای طبخ یک کمالگرا:
۱- والدین قدرتطلب:
آدمهایی که بیش از حد کمالگرا هستند، در کودکی والدینی داشتهاند قدرتطلب؛ پدر و مادری که توی کله بچهشان فرو کردهاند «همیشه ما درست میگوییم، همیشه حق با ماست و همیشه ما درست رفتار میکنیم». این والدین نهچندان محترم، تفاوت تواناییهای خودشان و بچههای نازنینشان را درک نمیکنند، به همین خاطر سعی میکنند با تنبیه، کودکانشان را مجبور کنند به معیارهای والایشان دست یابند؛ معیارهایی که آنقدر غیرواقع بینانهاند که در کمتر موردی بچهای میتواند به آنها دست یابد. روانشناسها به این سبک به اصطلاح «تربیتبچه» میگویند: «سبک والدینی قدرتطلبانه».
۲- والدین کمالگرا:
از قدیم و ندیم گفتهاند «گندم از گندم بروید، کمالگرا هم از کمالگرا». غیر از والدین دیکتاتور، والدین کمالگرا هم بچههای کمالگرا تحویل جامعه میدهند. والدینی که خودشان کمالگرا هستند، نه تنها موفقیتهای کودکانشان را کوچک میشمارند بلکه حتی موفقیتهای خودشان را هم قبول ندارند. آنها یک شخصیت وسواسی و بیش از حد منظم دارند و کودکان این افراد به همین خاطر، هیچوقت احساس خوبی نسبت به موفقیتهایشان ندارند و در نتیجه احساس خوبی نسبت به خودشان هم ندارند چون هیچوقت نتوانستهاند والدینشان را خشنود کنند.
۳- باورهای فردی:
بعضی باورهای افراد که موجب کمالگرایی میشوند عبارتند از:
کمالگرایی خوب، کمالگرایی بد
البته همهی نظرها در طول سالها معتدلتر میشود. روانشناسها هم دیدند، کمالگرایی هم،خوب و بد دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، روانشناسی به نام «هاماچک»، کمالگرایی را به بهنجار و نابهنجار تقسیم کرد.
کسانی که کمالگرای بهنجار یا سازگارانه هستند، معیارهای بالایی را برای خود در نظر میگیرند اما به جای اینکه رسیدن یا نرسیدن به آن معیارها برایشان مهم باشد، نفس تلاشکردن برای رسیدن به هدف برایشان اهمیت دارد. کمالگرایان مثبت از کار و تلاش زیاد لذت میبرند و وقتی که در انجام دادن یا ندادن کاری آزادند، سعی میکنند آن را به بهترین نحوی که میتوانند انجام دهند.
کمالگرایی بهنجار نهتنها موجب مشکلی نمیشود بلکه باعث میشود که فرد استعدادهای خود را شکوفا کند و به احساس رضایت شخصی بالایی دست یابد.
برخلاف این نوع کمالگرایی، کمالگرایی نابهنجار به همان تعاریف اولیه نزدیک است؛ کمالگرایان نابهنجار یا روانرنجور بیشتر در فکر آن هستند که مبادا اشتباهی از آنها سر بزند. آنها هیچوقت کاملا احساس پیروزی نمیکنند. آنها حتی اگر از دیگران بهتر کار کنند، باز هم احساس رضایت نمیکنند. این افراد هرچقدر هم که به موفقیت دست پیدا کنند، راضی نیستند و خود را سرزنش میکنند و هدف بالاتری را در نظر میگیرند. آنها در این زنجیره بیانتها گیر میکنند و همیشه با خودشان درگیرند.
چه انواعی دارد؟
روانشناسان با توجه به علتهای کمالگرایی، ۳ نوع از آن را مشخص کردهاند:
۱- کمالگرایی خودمدار
این همان نوع است که در تعریفهای اول مطلب هم رویش تاکید کردیم؛ یعنی خود فرد در مورد خودش توقعات بالایی دارد و از شکست میترسد.
۲- کمالگرایی دیگرمدار
این نوع از افراد کمالگرا، معمولا نه تنها خودشان بلکه دیگران را نیز اذیت میکنند. تصور کنید که یک مربی یا یک کاپیتان کمالگرا، چطور عزتنفس اعضای تیم را له و لورده میکند یا یک استاد کمالگرا با دانشجویانش چه میکند.
۳- کمالگرایی القا شده توسط اجتماع
بعضی وقتها درد در جامعه است؛ یعنی ارزشهای جامعه القا میکند که همه افرادش باید به بهترینها برسند. تصور کنید که موقعی که تیم ملی به جام جهانی میرود، همه مردم توقع داشته باشند و همه مطبوعات تیتر بزنند که «ما باید قهرمان جام جهانی شویم».
دور معیوب (سیکل معیوب) در روند کمالگرایی
نگرش کمالگرایانه، یک دور معیوب را بوجود میآورد. افراد کمالگرا، نخست مجموعهای از اهداف غیرقابل دسترس را ردیف میکنند. در گام بعدی در رسیدن به این اهداف شکست میخورند، زیرا دسترسی به آن اهداف غیرممکن میباشد. در گام بعدی، زیر فشار میل به کمال و ناکامی مزمن غیرقابل اجتناب ناشی از آن، خلاقیت و کارآمدی آنها کاهش مییابد. و بالاخره این روند، افراد کمالگرا را به انتقاد از خود و سرزنش خود هدایت میکند، که نتیجه این روند نیز عزت نفس پایین میباشد. این مسایل، احتمالا اضطراب و افسردگی نیز به همراه خواهد داشت. در این موقعیت افراد کمالگرا بطور کامل در این لحظه، تنها، اگر سختتر کار کنم، موفق خواهم شد. چنین افکاری، مجددا منجر به یک دور کامل معیوب میگردد. چنین دور معیوبی با نگاهی به نحوه روابط بین فردی افراد کمالگرا، میتواند بهتر، قابل تشریح باشد.
افراد کمالگرا معمولا عدم پذیرش و طردشدن از سوی دیگران را پیشبینی و از آن میترسند. با این ترس، آنها در مقابل انتقاد دیگران حالت دفاعی به خود میگیرند و از این طریق دیگران را ناکام و از خود دور میسازند. کمالگراها بدون اینکه متوجه این موضوع باشند، همچنین معیارهای به شدت غیر واقع گرای خود را از دیگران نیز انتظار داشته و در نتیجه نسبت به دیگران متوقع و منتقد میگردند. درنهایت، ممکن است، افراد کمالگرا، به دیگران اجازه ندهند که شاهد اشتباهاتشان باشند. آنها این نکته را در نظر نمیگیرند که خودافشایی این فرصت را به آنها میدهد که دیگران به چشم یک انسان به آن نگاه کرده و دوستشان بدارند. بدلیل وجود این دور (سیکل) معیوب، افراد کمالگرا، غالبا در داشتن روابط نزدیک با افراد دچار مشکل هستند و به همین خاطر رضایت کمتری از روابط بین فردی خود دارند.