آبان ۲۹, ۱۳۹۶
یکی از شایعترین مشکلات روانپزشکی بدبینی و شکاکبودن است. اگر بدبینی از حد معمول پا را فراتر بگذارد میتواند به یکی از خطرناکترین بیماریها تبدیل شود و کانون گرم خانوادهای را دچار آشفتگی سازد.
بدبینی و شکاکبودن، تفسیر غلط از رفتار دیگران است، یعنی اینکه فرد احساس میکند چیزی که میبیند با آن چیزی که در واقع به خوبی بد تفسیر شود بدبینی میگوییم.
شیوع بدبینی در خانمها بیشتر است ولی در آقایان مشکلسازتر است و به همین دلیل پیامدهای خطرناکتری دارد.
از همان ابتدای زندگی رگههایی از بدبینی در روابط زندگی وجود دارد. همین جا یک نکته را درباره آقایان اشاره کنم که اغلب خانمها به این رفتار توجه چندانی نمیکنند و اینگونه رفتار را با عشق و علاقه اشتباه میگیرند. در حالی که میدانیم زمینه اصلی عشق، اعتماد است یعنی دونفری که همدیگر را دوست دارند هر چهقدر از هم دور باشند فقط به آن شخص میاندیشند و نه چیز دیگری.
برخی اوقات ازدوستانمان میشنویم که همسرانشان مراقب آنها هستند و مرتب سوال میکنند کجا بودی، چکار کردی، کی میآیی؟ یک رابطه زن و شوهری نمیتواند رابطه پلیسی باشد. همانند پلیسی که دایم دنبال یک خلافکار است.
بخشی از این مشکل مربوط به نداشتن اعتمادبهنفس است. فرد بدبین و شکاک آنقدر ضعیف است که فکر میکند اگر همسرش با افراد دیگری مواجه شود این فرد آنقدر کوچک است که آنها مورد توجه او قرار میگیرند. بنابراین نمیتواند ناشی از عشق و علاقه باشد، چون علاقه و عشق باید ایجاد امنیت و آرامش کند نه اینکه فرد را دایم در تنش نگه دارد.
اگر مراقبت از طرف آقایان در برابر همسرشان زیاد شود همسر فرد اصلا ممکن است اعتمادبهنفس خود را از دست دهد. در روابطش مرتب دچار اشتباه و خطا میشود و دایم مواظب است و هر لحظه فکر میکند ممکن است اتفاقی بیفتد.
اوایل زندگی رگههایی از این بدبینی و شکاکبودن وجود دارد. بهطور مثال دختر خانمی که زندگی خود را به تازگی آغاز کرده است شوهرش روزی چند بار زنگ میزند و میپرسد «کجا هستی؟ میخواستم احوالت را بپرسم».
اولینبار از یک حسادت شروع میشود. بهطور مثال در یک مهمانی، شوهری به خانمش میگوید توی این مهمانی اصلا به من توجه نمیکردی. بقیه افراد دور و بر همسرانشان بودند اما تو اصلا مرا ندیدی بنابراین تو مرا دوست نداری و افراد دیگر را بیشتر دوست داری.
ممکن است فرد بدبین و شکاک شروع به نقشهکشی کند و همسرش را چک کند، به طور مثال ممکن است فردی سفر یا ماموریت را بهانه کند اما مرتب دنبال چک کردن همسرش باشد و سرزده وارد خانه شود و از او سوالاتی را بپرسد و همسرش را دچار تنش کند. در این مرحله همسران همیشه با اضطراب مواجه میشوند. همسر فرد تلفن میزند، این شخص هم که هر لحظه منتظر تماس همسرش است هیجانزده پای تلفن میرود و دوباره مشکلات شروع میشود و همسرش سوال میکند چرا هیجان زدهای؟ چه اتفاقی افتاده؟
ببینید در یک زندگی زناشویی بههیچوجه توقع نداشته باشید که ذهن سالم انسان شک کند که همسرش کجا بوده است. اگر چنین ذهنیتی ایجاد شد حتما باید نگران باشید که یک اتفاق بیمارگونه صورت گرفته است.
بیشتر افراد بدبین ول کن ماجرا نیستند و دوباره به این رفتار دامن میزنند!
به طور معمول وقتی این رفتارها زنجیرهای میشود طرف مقابل ممکن است دست به کارهایی بزند که این ذهنیت تشدید شود. بهطور مثال مردی به همسرش بدبین است و این خانم صبح به خانه مادرش میرفته و تلفنش را خاموش میکرده است و جواب نداده است و این مرد زمین و زمان را به هم میدوزد که خانمش کجاست.
بله. اما در نظر بگیرید که در ذهن بیمار فرد، چه چیزهایی بارور شده است و گلوله برف تبدیل به بهمن میشود.
در این شرایط به همسر فرد میگوییم هر کجا میروی مشخص کن، ساعت رفت و آمد خود را اعلام کن. اما قسمت اصلی ماجرا، درمان فرد بدبین است وگرنه زندگی بسیار دشوار خواهد شد.
جالب است که گاهی مواقع فرزند خانواده نیز تحت تاثیر قرار میگیرد و او هم از پدر یا مادر سوال میکند که کجا بوده است و این فرد نیز بعدها ممکن است در زندگی مبتلا به بدبینی شود.
افراد مبتلا به بدبینی در درجه اول نیازمند دارودرمانی هستند. خانوادهها میتوانند فرد بدبین را نه به عنوان بدبینی نزد روانشناس ببرند. بهطور مثال میتوانند. به همسرشان بگویند: «تازگیها قدری عصبی شدی، احساس میکنم فکرت مشغول شده» و او را به مطب روانپزشک ببرند.
همانطور که شما هم میدانید چنین افرادی میگویند جامعه بد است یا نگران همسرم هستم بنابراین افراد خودشان را بیمار نمیدانند.
متاسفانه همانطور که اشاره کردم بدبینی و شکاکبودن در آقایان شدیدتر است و همچنین همکاری کمتری هم دارند و خانمها راحتتر به روانشناس مراجعه میکنند. شاید آقایان به دلیل مرد بودنشان و وظیفه اخلاقیشان به خانواده کمتر حاضر به درمانشدن باشند. خانمها در مواقع خفیف خیلی خوب میتوانند کمک کنند. به طور مثال در مواقع خفیف با شفاف کردن رفتارهایشان و ابراز محبت مناسب بدون افراط و تفریط میتوانند کمک کنند. فرزندان هم میتوانند کمک کنند. به طور مثال به پدرشان بگویند شما به تازگی یک قدری عصبی شدهاید، امروز من تمام وقت با مامان بودم و پدرانشان را وادار کنند که خودشان را درمان کنند.