آذر ۱۱, ۱۳۹۶
ویژگی برجستهی شخصیت وابسته این است که نیاز شدید به مراقبتشدن دارد. این فرد اعتماد به نفس بسیار پایینی دارد. سخت به دنبال اطمینان خاطراز سوی دیگران است و بیشترین دغدغه ذهنی این فرد این است که دیگران را از خود راضی نگه دارد.
انسان موجودی اجتماعی است که تا حدودی به اطرافیانش وابستگی دارد، ولی مشکل زمانی آغاز میشود که این وابستگی حالتی افراطی و بیمارگونه پیدا میکند.
یکی از دلایل شایع برای چنین وضعیتی، وجود اختلال در شخصیت افراد است. بیماران مبتلا به این حالت، نیازهای خود را تحتالشعاع نیازهای دیگران قرار میدهند، مسؤولیتهای مهم زندگی خود را به گردن دیگران میاندازند، به خود مطمئن نیستند و اگر برای مدتی کوتاه تنها بمانند، احساس ناراحتی زیادی میکنند. روانپزشکان به این حالت میگویند: اختلال شخصیت وابسته.
راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات ذهنی چاپ چهارم تجدید نظر شده DSM-IV-TRR اختلال شخصیت وابسته را این چنین توصیف می کند:
نیاز فراگیر و مفرط به حمایتشدن که به رفتار سلطهپذیری، وابستگی و ترسهای جدایی منجر میشود.
این اختلال در اوایل بزرگسالی آغاز و در زمینههای گوناگون ظاهر میگردد. و با پنج مورد (یا بیشتر) از موارد زیر مشخص میشود…
وابستگی به چه معناست؟
واژهی وابستگی، به معنی اتکای به دیگری، زیردست یا تابع کسی بودن، تعلق به چیزی یا کسی داشتن و تکیه کردن به دیگری برای درخواست حمایت یا کمک است.
اگرچه وابستهبودن و اتکای به دیگران ویژگی اساسی اختلال شخصیت وابسته است، اما تا وقتی نشانههای دیگری وجود نداشته باشد، نمی توان گفت که فرد دارای اختلال شخصیت وابسته است، زیرا همهی ما گاهی اوقات در کارهای خود از دیگران کمک میخواهیم و گاهی نسبت به فردی خاص احساس دلبستگی زیادی میکنیم و تمایل داریم که بیشتر اوقات در کنار او باشیم. این حالتها در حد مشخصی، طبیعی محسوب میشوند و حتی فقدان آنها می تواند به منزلهی بیماری باشد.
۱- اما افرادی که به اختلال شخصیت وابسته مبتلا هستند در حد افراطی به دیگران وابستهاند و به طور مداوم به اطمینانجویی از سوی دیگران نیاز دارند، عدم تحمل تنهایی و حساسیت داشتن به طردشدن در آنها زیاد دیده میشود، با دیگران بیش از حد موافقاند، به عبارتی جرئت مخالفت کردن با دیگران را ندارند. آن ها قادر نیستند به میل خود عمل کنند و خود انگیخته باشند و از این که دیگران آنها را ترک کنند به شدت میترسند. زیادی فروتن هستند و مدام نیاز به تأیید دیگران دارند و در روابط بین فردی خود بدون مرز هستند؛ یعنی به راحتی به دیگران اجازه میدهند که حقوق آنها را زیر پا بگذارند.
۲- به تازگی مطالعاتی در کشورهای غربی صورت گرفته که نشان میدهد فرزندان کوچک خانواده با احتمال بیشتری در معرض خطر ابتلا هستند. افرادی هم که در کودکی بیماری جسمی و ذهنی داشتهاند، ممکن است بیش از بقیه مستعد این اختلال باشند.
۳- مشخصه این افراد، رفتاری حاکی از وابستگی و سلطهپذیری به صورت الگویی نافذ و فراگیر در کلیه ابعاد زندگی آنهاست. افراد مبتلا، از تصمیمگیری عاجزند مگر آن که با دیگران به مقدار بسیار زیادی مشورت کرده و کاملاً مطمئن شده باشند.
۴- آنها از موقعیت های مسؤولیتآور پرهیز میکنند و اگر از آنها خواسته شود که نقش رهبر را در جایی به عهده بگیرند، به شدت مضطرب میشوند و ترجیح میدهند تحتسلطه باشند. پافشاری در انجام تکالیفی که مربوط به خودشان است را دشوار مییابند، اما اگر قرار باشد آن تکالیف را برای کسی دیگر انجام دهند، مداومت در آنها کاری سهل و آسان محسوب میشود.
۵- این بیماران دوست ندارند تنها باشند و دلشان میخواهد کسی را پیدا کنند که بتوانند به او وابسته شوند. همین نیاز آنها -دلبستگی به فرد دیگر- است که روابطشان را خدشهدار میکند. آنها حتی از ابراز احساسات پرخاشگرانه خود نیز میترسند و به همین دلیل این دسته از افراد ممکن است همسری بدرفتار یا بیوفا را مدتها تحمل کنند، فقط برای آن که احساس دلبستگی شان به او خدشهدار نشود.
چه رابطهای بین اختلال شخصیت وابسته با جنسیت وجود دارد؟
بطورکلی بروز اختلال شخصیت وابسته در زنان در مقایسه با مردان بیشتر است. این تفاوت معنی دار میتواند ریشه در چند عامل داشته باشد. در درجه اول باید در نظر داشت دختران بیشتر از پسران تشویق به وابستهبودن به دیگران میشوند. آنها تشویق میشوند تا افرادی حامی و مراقبتکننده باشند و نیازهای دیگران، به ویژه نیاز مردان را به نیاز خود ترجیح دهند.
دلیل دوم، تاثیر فرهنگی است. در بعضی فرهنگها، دختران وابسته، منفعل، خدمتگزار و فداکار را به دختران مستقل خودمحور و فعال ترجیح میدهند و دلیل آخر استراتژیهای متفاوتی است که زنان و مردان در شرایط استرسآور از خود نشان میدهند.
مردان در چنین شرایطی به خشونت یا دیگر راهبردهای انفعالی متوسل میشود. اما زنان احتمالا به گریز، فرار و راهبردهای انفعالی روی میآورند.
علایم معمول
معیارهای تشخیصی برای افراد با وابستگی بیمارگونه و مفرط، به طور خلاصه به شرح زیر است:
* نیازی نافذ، فراگیر و افراطی به مراقبتشدن که به سلطهپذیری، وابستگی و ترس از جدایی بینجامد.
* این حالت از اوایل بزرگسالی شروع شده باشد و در زمینههای گوناگون به چشم آید که نشانه هایش وجود حداقل پنج مورد از موارد ذکر شده در زیر باشد:
۱- بدون توصیه و اطمینانبخشی فراوان دیگران، در گرفتن تصمیمات روزمره مشکل داشته باشد( مثل پوشیدن لباس یا انتخاب غذا در رستوران).
۲- نیازمند آن باشد که دیگران مسؤولیت بیشتر مسایل عمده زندگیاش را برعهده بگیرند( مثل خرید خانه، انتخاب همسر، تعیین رشته تحصیلی و غیره).
۳- به دلیل ترس از برخوردارنشدن از حمایت یا تأیید دیگران، در ابراز مخالفت با آنها مشکل داشته باشد که این امر به دلیل فقدان اعتماد به قضاوتها یا تواناییهای خود باشد، نه فقدان انگیزه یا انرژی.
۴- در کسب حمایت و پشتیبانی دیگران بیش از حد معطل بماند، تا جایی که حتی حاضر شود کارهایی را که دوست ندارد، به خاطر دیگری انجام دهد و این امر حالتی تکرار شونده در روند زندگی فرد داشته باشد.
۵- در تنهایی احساس ناراحتی یا درماندگی کند، به دلیل ترس مبالغه آمیز از نداشتن قدرت مراقبت از خود.
۶- با ختم یک رابطه صمیمانه، فوراً به جستجوی رابطهای دیگر برآید تا آن را منبع مراقبت و حمایت از خود قرار دهد.
۷- ذهنش به طرزی غیرواقعگرایانه به این اندیشه مشغول باشد که مبادا برای مراقبت از خود، تنهایش بگذارند. مجموعه صفات فوق باعث میشود کارکرد شغلی این افراد اغلب مختل باشد، به طوری که نمیتواند مستقلاً و بدون نظارت دقیق شخص دیگری کارهای خود را انجام دهند.
* روابط اجتماعی آنها اغلب فقط با کسی است که میتوانند به او وابسته شوند و خیلی از این افراد مورد بدرفتاری جسمی یا روحی- روانی قرار میگیرند، فقط به این علت که با جرأت نیستند و در نتیجه نمی توانند ابراز وجود کرده و از حق و حقوق خود دفاع کنند.
* اگر غیبت فردی که به او وابستهاند طولانی شود، بیمار در معرض خطر اختلال افسردگی قرار میگیرد.
چگونه می توان میزان وابستگی فرد به دیگران را سنجید؟
* آیا ترجیح می دهید که دیگران برایتان تصمیم بگیرند؟
* آیا برای تصمیمات روزانه نیاز به توصیه و راهنمایی دارید؟
* آیا تاکنون در موقعیت هایی قرار گرفتهاید که به جای این که خودتان در مورد حوزههای مهم زندگی (مانند نوع شغل، روابط با دوستان و موارد مشابه دیگر) تصمیمگیری کنید، دیگران برایتان تصمیم بگیرند؟
* آیا مخالفت با نزدیکان برای شما دشوار است؟ اگر در چنین شرایطی قرار گیرید، چه رفتاری خواهید داشت؟
* آیا اغلب ترجیح میدهید با دیگران موافقت کنید، حتی اگر واقعاً با آن ها مخالفاید؟ چرا؟
* آیا اغلب برای شروع یک کار تازه، به کمک دیگران نیاز دارید؟
* آیا تاکنون داوطلب شدهاید که علیرغم میلتان کاری برای دیگران انجام دهید، تنها به این دلیل که ممکن است زمانی شاید به آن ها نیاز داشته باشید؟
* آیا زمانی که تنها هستید، احساس ناراحتی میکنید؟ آیا از این میترسید که نتوانید در این وضعیت از خود مراقبت کنید؟
* آیا پس از اتمام یک رابطهی صمیمانه به سرعت سعی میکنید فرد دیگری را جایگزین کنید تا از شما حمایت کند – حتی اگر این فرد برای شما مناسب نباشد؟
* آیا از این نگران اید که افراد مهم زندگیتان شما را تنها بگذارند؟