خرداد ۱۲, ۱۴۰۲
شوکهشدن
انکارکردن یا ناباوری
حسرت و جستجو
غم
خشم
اضطراب
احساس گناه و چانهزنی
پذیرش
در گذر از این مراحل نمیتوان یک توالی قطعی را بازشناسی کرد بلکه با توجه به شرایط سنی و ویژگیهای روانی و اوضاع محیطی هر بار ممکن است یکی از فرآیندهای فوقالذکر در افرادی که با تجربه از دست دادن یا مرگ یکی از اعضای خانواده مواجه میشوند به عنوان نمود اصلی، مشکل بروز کند. در عین حال این امکان نیز وجود دارد که فرد از مرحلهای به مرحله قبلی یا بعدی حرکت کند.
شوکهشدن شایعترین واکنش مقدماتی به فقدان محسوب میشود و میتواند به صورت درد جسمی، کرختی، بیاحساسی و یا گوشهگیری خود را نشان دهد. فرد ممکن است از نظر قابلیت تفکر گیج و گنگ به نظر برسد. این واقعیت میتواند همراه با انکار، نپذیرفتن یا اجتناب از واقعیت داغدیدگی باشد و ممکن است برای چند دقیقه، چند روز یا حتی چند ماه طول بکشد.
در طی دوره انکار افراد چنان رفتار میکنند که گویی فرد از دست رفته هنوز زنده است و فقط ممکن است در جایی دیگر زندگی کند. بنابراین فرد داغدیده ممکن است از برنامههای آیندهای که در آنها فرد فوت شده نیز حضور دارد صحبت کند. افرادی که به دلیل بیماری مهلک در آخرین روزهای زندگی خود بسر میبرند نیز ممکن است آنچنان از خود و آیندهشان صحبت کنند که گویی قرار نیست به این زودیها از دنیا بروند.
حسرت و دلتنگی برای فرد فوتشده وقتی با عدم اعتقاد به مرگ او تلفیق شود ممکن است افراد جوانتر خانواده را به جستجوهای دیوانهوار و پرسهگردیها و فرار از خانه در جستجوی متوفی بکشاند. بچهها یا نوهها ممکن است دنبال فرد فوت شده به دوستان و آشنایان تلفن بزنند.
در طی این فرآیند ممکن است بعضی از سوگواران ادعا کنند که فرد فوت شده را به چشم خود دیده یا با آنها بودهاند. بعضی از فرزندان حتی ممکن است در یک توهم بینایی کامل با فرد فوت شده به گفتگو بنشینند. اشتباه گرفتن فرد دیگر بجای متوفی یکی از تجارب شایع این دوره است. در مورد افراد رو به مرگ شوق زیاد برای شفایافتن ممکن است به تکاپوی دیوانهوار برای پیدا کردن روشی معجزهآسا در درمان بیماری انجامیده افراد را به سوی استفاده از روشهای غیرمتعارف درمانی بکشاند.
پیشنهاد می کنم شدت افسردگی افراد بعد از مرگ عزیزان را مطالعه کنید.
وقتی که انکار جای خود را به پذیرش واقعیت مرگ یک عزیز بدهد، اعضای خانواده ممکن است غم و اندوه عمیق، ناامیدی، درماندگی و افسردگی را تجربه کنند.
این تجربه غم شدید میتواند با افت انرژی، اختلال خواب، اختلال اشتها، گریه و بیتابی، ناتوانی در تمرکز و کنارهگیری از فعالیتهای اجتماعی نیز توأم شود. فرزند یا نوه کوچک ممکن است با این تصور که اگر دوباره کوچک شود باعث خواهد شد تا فرد فوتشده برای مراقبت از او بازگردد.
واپس روی از خود نشان داده شروع به بروز علائمی نظیر شبادراری و مکیدن شست، نوکزبانی حرفزدن و غیر کنند. در بیماران لاعلاج احساسهای ناامیدی، درماندگی و افسردگی گاه خود را به صورت بیمیلی در ادامۀ درمان و مبارزه با بیماری ابراز میکند.
به دنبال فرایند ناامیدی فرایندی از خشم وجود دارد که با احساس رهاشدگی در ارتباط است. پرخاشگری، تعارض در درون خانواده و جامعه و سوء مصرف مواد و الکل، برخی از مشکلات شایعی هستند که خشم مربوط به سوگ ممکن است در قالب آنها خود را آشکار کند.
در بیماران رو به مرگ این خشم ممکن است به طرف سایر اعضای خانواده یا تیم پزشکی برون فکنی شود. تعارضهای مخرب ممکن است در این ارتباطات رخ دهد. مسائلی نظیر سرباززدن از دستورهای درمانی، دارودرمانی و یا مشارکت در فیزیوتراپی از آن جمله هستند.
آنچه مطرح شد، اغلب پشیمانی یا ترس از مجازاتشدن یا از دستدادن توجه و محبت را در پی دارد. فرزند یا نوه کوچک اغلب میترسد که ممکن است سایر سوگواران او را به خاطر ابراز خشمی که داشته است تنبیه کنند. بنابراین تعجبآور نخواهد بود اگر آنها بخواهند که شبها چراغ ها روشن بماند و یا اینکه از تنها به رختخواب رفتن بترسند.
در نوجوانان و بزرگسالان اضطراب با تهدیدهای واقعی در ارتباط است. بنابراین وقتی که یکی از افراد خانواده به خاطر بیماری یا سانحه از بین میرود، سوگواران او نیز ممکن است نگران باشند که آنها نیز به همان نحو از دنیا بروند. این میتواند باعث شود که فرد احساس کند که بشدت بیمار است و از مشکلات جسمی نظیر درد معده و سردرد رنج ببرد. ارجاع به درمانگر ممکن است برای اضطراب جدایی، دردهای احشائی تکرار شونده، سردردها، خودبیمارانگاری و هراس از محیطهای باز اتفاق بیفتد.
احساس گناه در بیماران رو به مرگ یا بازماندگان متوفی با افکاری نظیر سرزنشکردن خود به خاطر کوتاهی در جلوگیری از بروز بیماری یا حادثه منجر به مرگ عزیز و یا احساس گناه به خاطر اینکه با کوتاهیهای خود زمینه بیماری را فراهم آورده، بروز کند.
اعضای خانواده نیز ممکن است این فکر غلط به ذهنشان راه یابد که اگر بمیرند ممکن است به نحو جادویی باعث بازگشت مجدد فرد فوت شده شوند. بنابراین ممکن است فرایند احساس گناه به افکار خودکشی یا خود آسیبرسانی دامن بزند. شرایطی که به طور قطع اقدامات درمانی و ارجاع به درمانگاههای سلامت روان برای وضعیت روانی فرد را ضروری میکند.
گاهی اوقات افرادی که در آخرین مراحل یک بیماری کشنده به سر میبرند ممکن است بیماری خود را به عنوان جزای گناهان قبلی خود تلقی کنند. فرایند چانهزنی ممکن است در قالب گفتگو با خدا در مورد اینکه اگر خدا به او فرصت بیشتری بدهد، او زندگی خیلی بهتری را پایهریزی خواهد کرد صورت بگیرد.
پذیرش آخرین گام در فرایند سوگ است. در داغدیدگی، بازماندگان دیدگاهشان را به دنیا بهگونهای بازسازی میکنند که بر اساس آن اگرچه فرد فوتشده از این جهان رفته است، اما تصویری لطیف و قابلقبول آن چنان که متناسب با نظام اعتقادی خانواده باشد، تدوین و حفظ میشود.
برای مثال فرد مذهبی ممکن است شخص فوتشده را در بهشت تصور کند. تجربه کسی که به خدا معتقد نیست ممکن است بهگونهای باشد که گویی فرد از دنیا رفته، اما در خاطره او زنده است و یا در طرحها و عکسهایی که از خود بجا گذاشته باقی است.
در بیمارانی که در آخرین روزهای زندگی خود بسر می برند، پدیده پذیرش شامل تعدیل و اصلاح جهانبینی به گونهای است که بر اساس آن زمان کوتاه باقیمانده تا مرگ را خیلی ارزشمند میکند و بنابراین بجای صرفکردن فرصت محدود باقیمانده عمر برای پیداکردن معجزه، خواهد کوشید تا تجربه کاملتری از زندگی به دست آورد.
در خانوادههای داغدیده سعی میشود تا روال و سبک زندگی جدیدی به عنوان بخشی از فرآیند پذیرش مرگ یکی از اعضا شکل بگیرد و به تدریج خانواده، واقعیت فقدان فرد دست رفته را بپذیرد و سامان یابد. در مورد بیماران رو به مرگ، از زمانی که خانواده واقعیت مرگ قریبالوقوع عضوی از خود را بپذیرد، میتواند روال زندگی جدیدی که کیفیت زندگی فرد رو به مرگ را گسترش خواهد داد را مستقر کند.
مدت زمان پذیرش مرگ عزیزان به طور متوسط چقدر است؟
سلام.مدت زمان پذیرش تا ۲ سال طول می کشد ولی اگر شخص فقدان هایی را در مراحل رشد خود تجربه کرده باشد این مدت، زمان بیشتری می برد.