آبان ۲۹, ۱۳۹۶
سالها پیش، حوالی همین روزها بود که غلامرضا خوشروی کوران کردیه که رسانهها به او «خفاش شب» میگفتند، در تهران به دار مجازات آویخته شد. پس از اعدام او، بارها در مطبوعات کشورمان، روانشناسان به موضوع تجاوز و ریشههای آن از منظر روانشناسی نگاه کردند اما کمتر کسی از منظر قربانیان به این موضوع نگاه کرد و کمتر کسی کوشید تا به بازماندگان آن فاجعه کمک کند دوباره با ذهن و روانی سالم به زندگی برگردند. در دوازدهمین سالگرد اعدام خفاش آن شبهای تهران، از دکتر حسین ابراهیمیمقدم، روانشناس و مدرس دانشگاه، خواستهایم تا به آن موضوع قدیمی از این زاویه جدید، نگاه مجددی بیندازد…
آقای دکتر! اگر موافق باشید، بحث را به صورت کلاسیک از «تعریف» شروع کنیم.
بله، تجاوز جنسی در تعریف، عبارت است از تجاوزی که منظورش صرفا آمیزش جنسی نیست و معمولا با قدرت جسمی یا به زور جسمی صورت میگیرد و بیشتر در اثر میل به سلطهجویی یا تحقیر فرد مورد تجاوز رخ میدهد و میشود گفت که بیشتر یک عمل خشونتآمیز است تا یک عمل جنسی.
با این اوصاف، فرد متجاوز باید شخصیتی پرخاشگر داشته باشد؛ درست است؟
به هر حال، یک رفتار جنسی طبیعی است ولی از طرفی، دارای حالتهای ضداجتماعی هم هست. در بیشتر موارد میبینیم که مرد تجاوزگر شخصی است که برای قربانی آشناست و اکثر تجاوزهای جنسی از پیش طراحی میشوند و بیش از نیمی از آنها در منزل خود قربانی اتفاق میافتد. در برخی موارد (مخصوصا در مواردی که قربانی خردسال یا نابالغ است) شاید قربانی ابتدا گمراه شده و سپس مورد تجاوز قرار گیرد ولی اگر فرد قربانی تمایلی نشان ندهد، به احتمال زیاد این عمل با زور و تصرف انجام میشود.
آیا روی تجاوزگران مطالعهای روانشناختی صورت گرفته که بدانیم از نظر روانشناسی، آنها چه ویژگیهایی دارند؟
بله؛ بیشتر متجاوزان از لحاظ اجتماعی-اقتصادی در ردهای پایین هستند و معمولا آدمهایی کمهوش، کمسواد و کمدرآمد هستند. همانطور که گفتم بیشتر تجاوزها دارای نقشه قبلی هستند و در بسیاری از موارد از لحاظ آماری میبینیم که این امر با همسایگان رخ میدهد و عمدتا در شهرهای بزرگ و شبانه اتفاق میافتد. به هر صورت، این عمل ممکن است در خیابانها، در شب، در یک اتومبیل، در پارکینگ یا مغازه بزرگ، در آسانسور، راهروی ساختمان و یا موقعیتهای دیگر که قربانی شانس کمتری برای فرار دارد، انجام گیرد. گاهی تجاوزگر با تظاهر به اینکه حامل چیزی است ممکن است وارد خانه یا آپارتمان قربانی شود و …
قربانیان تجاوز معمولا از چه گروههایی هستند؟
هر کسی میتواند قربانی باشد؛ از کودکان و بالغان مذکر گرفته تا سالمندان؛ اما زن بودن، جوان بودن، بیوه بودن، بیقید بودن و داشتن رفتاری اغواگرانه و نمایشی، احتمال وقوع این امر را افزایش میدهد.
از لحاظ روانی آنچه خیلی مورد توجه روانشناسان است، این نکته است که بسیاری از قربانیان روی این قضیه سرپوش میگذارند؛ درست است؟
بله؛ واقعیت این است که در اکثر موارد، چنین اعمالی گزارش داده نمیشود زیرا در صورت بروز این مساله، انگ بدنامی روی آنها گذاشته میشود و در نتیجه مشکلات قربانی افزایش مییابد. به همین دلیل معمولا او ناراحتی خود را تحمل میکند. شاید هم نمیخواهد جنگ و نزاع و درگیریهای خانوادگی و قومی اتفاق بیفتد و یا از اینکه فردی آشنا را به پلیس معرفی کند، بیم دارد. شاید میترسد که آن فرد تحت تعقیب قرار گیرد، زندانی شود و یا آبروریزی کند و انتقام بگیرد و … لذا این افراد با وجود احساس شرمساری یا ناراحتی یا بدنامی ترجیح میدهند خود را پس بکشند؛ نه اینکه وارد ماجرایی شوند که احتمالا موجب سرافکندگی علنی شود.
خب، این مساله چه تبعاتی برای سلامت جسم و روان قربانی در پی دارد؟
ببینید؛ حدود یکسوم تجاوزها با کتک زدن همراه است و هر چه روابط یا آشنایی طرفین ماجرا نزدیکتر باشد، این ضرب و جرح به صورت وحشیانهتری رخ میدهد. به نظر میرسد زمانی که قربانی سعی میکند خودش را از دست تجاوزگر نجات دهد، باز هم صدمه میبیند و حتی احتمال خطر مرگ در این نزاعها وجود دارد. اگر هم قربانی تلاش نکند، تجاوزگر تقویت میشود و چون قربانی رفتار تجاوزکارانه او را نمیپسندد، علاوه بر آسیب جسمانی ممکن است از لحاظ روانی هم آسیب ببیند. از اثرات دیگر تجاوز امکان بارداری است. طبیعی است که این حوادث میتواند بر زندگی و روابط زناشویی قربانی تاثیر بگذارد. گاهی قربانی توسط اعضای یک گروه جوان مورد تجاوز قرار میگیرد که این میتواند آسیبزاتر باشد. در نواحی مورد تجاوز گاهی ممکن است آسیبهای جسمی از قبیل بریدگیها و کبودیهایی دیده شود. تهوع و درد شکمی نیز رایج است.
زنانی که تجاوز جنسی را تجربه کردهاند، این احتمال برایشان وجود دارد که در آینده به درد مزمن لگن خاصره، درد شکم، نشانگان دفع تحریکپذیر و بدکاری جنسی دچار شوند. خاطره تجاوزی که با آسیب جسمی همراه است، میتواند به بروز انواع بیماریها در زنان منجر شود. به علاوه، قربانیانی که مورد تجاوز جنسی قرار گرفتهاند، با خطر ابتلا به بیماریهای مقاربتی، از جمله ایدز مواجه میشوند. تقریبا همه زنان قربانی، تا حدی به اختلال هیجانی یا روانی دچار میشوند؛ حتی اگر ابتدا به آن واکنش نشان ندهند یا احساسات خود را انکار کنند و بکوشند به زندگی طبیعی خود ادامه دهند. در برخی موارد نیز آنها به خشم، ترس، احساس عدم امنیت، افسردگی، بیخوابی، کابوس، بیزاری از آمیزش جنسی و احساس بیحرمتی و فقدان کنترل نفس دچار میشوند.
خب، این حالتهای روانی تا کی ادامه پیدا میکند؟
این حالتها ممکن است ماهها یا حتی سالها بعد از تجاوز ادامه پیدا کند و هر رویدادی که تجاوز جنسی را به یاد بیاورد یا قربانی را به این فکر بیندازد که او بر زندگی خود کنترلی ندارد، میتواند احساسهای فوق را حتی بعد از آنکه دیگران فکر کنند که او بهبود یافته است، راهاندازی کند و گاهی نیز این مساله به احساس گناه منجر میشود.
ولی بسیاری از قربانیان ممکن است هیچ نقش و اختیاری از خودشان در این قضیه نداشته باشند؛ آیا این احساس گناه در آنها هم ممکن است دیده شود؟
واقعیت این است که حتی در چنین شرایطی نیز بسیاری از آنها ممکن است احساس کنند خودشان به نوعی در این امر مسوول بودهاند؛ مثلا بعضی زنان قربانی شاید با خودشان بگویند اگر سرسنگینتر رفتار میکردم چنین نمیشد، یا اگر اطمینان حاصل میکردم که در و پنجرهها را قفل کردهام یا اگر از تنها ماندن با فرد متجاوز پرهیز میکردم یا… در نتیجه خیلی از این قبیل افراد نیز ممکن است احساس گناه یا بیارزشی یا کمارزشی کنند.
اختلالات روانی که معمولا متعاقب این امر اتفاق میافتد، چه اختلالاتی است؟
ابتلا به اختلال استرس پس از ضربه روانی (PTSD) بسیار رایج است. این اختلال هنگامی به وجود میآید که ذهن و بدن در اثر تحریک تجربه آسیبزا، از توان افتاده باشند. افسردگی، اختلال وسواس فکری یا عملی و سوء مصرف الکل یا مواد مخدر نیز میتواند از عوارض روانی این امر تلقی شود.
همسران این افراد معمولا چه واکنشی نشان میدهند؟
خب، عدهای شاید هیچوقت متوجه نشوند؛ عدهای به شدت پرخاشگر و عصبی شده و حتی خطرناک میشوند و ممکن است به همسر خود یا به فرد متجاوز حمله کنند و صدمه بزنند. بعضی مردها به زن قربانی به عنوان یک فرد سقوط کرده یا آلوده نگاه میکنند و او را از خود میرانند و مردان دیگری هم هستند که در زمانی که زن واقعا به محبت و حمایت آنها نیاز دارد، به طور غیرارادی با خشم و غضب به او پاسخ میدهند. برخی مردها احساس درماندگی میکنند و شاید ترجیح دهند که بعد از حل شدن مشکلات جسمی آشکار، زندگی عادی خود را پیش گرفته و به نیاز زن برای پاسخگویی به احساساتش توجه نکنند.
و بهعنوان آخرین سؤال، آیا میتوان از تجاوز جنسی و اختلالات روانی پس از آن پیشگیری کرد؟
بله، ولی به شرطی که این امر را آنطور تعبیر نکنیم که فقط میتوان قربانیان بیگناه را سرزنش کرد. واقعیتهای زندگی امروزی ایجاب میکند که همه، مخصوصا زنان، چند اقدام احتیاطی انجام دهند تا بر مقدار کنترل آنها افزوده شود؛ مثلا جیغ کشیدن، مقاوت کردن، فریاد کشیدن و صحبت کردن یکی از راههای موثر مقابله با تجاوز جنسی است. گذراندن دورههای آموزشی دفاع از خود نیز در صورتی سودمند است که با تقویت اعتماد به نفس همراه باشد.
زنانی که تنها زندگی میکنند بهتر است لامپهای محوطه درب ورودی خانه را روشن نگه دارند، درهای بیرونی را قفل کنند و به جای نوشتن اسم کوچک خود روی زنگ یا صندوق پستی از حروف اختصاری مثل حرف اول اسمشان استفاده کنند. پنجرهها باید قفل شود و در صورت امکان با نردههای آهنی پوشیده شود (به ویژه در نواحی شهری یا طبقه اول آپارتمانها) و لازم است پیش از باز کردن در، هویت ملاقاتکننده معلوم شود. به تنهایی قدم زدن، مخصوصا در ساعتهای اول صبح یا بعد از تاریکی هوا، بروز رفتارهای اغواگرانه، سوار شدن به ماشینهای مسافرکش گذری پیش از وارسی هوشیارانه آن، برای همه زنها رفتارهای خطرناک محسوب میشود. بسیاری از دانشکدهها، اتوبوسهای رفت و برگشت آماده کردهاند تا دانشجویان برای اجتناب از تنها برگشتن به خوابگاه در شبها بتوانند از آنها استفاده کنند. بعضی زنها همیشه وسایلی مثل سوت به همراه دارند که در صورت نیاز بتوانند از آن استفاده کنند. برخی هم رفت و آمدهایشان را طوری برنامهریزی میکنند که حتیالامکان تنها بیرون نباشند. اینها اقدامات کنترلی خوب و مورد تاییدی است.
چه توصیههایی برای خانوادهها و اطرافیان چنین قربانیانی دارید؟ آنها چهطور میتوانند این افراد را به زندگی برگردانند؟
در درجه اول باید کاملا محترمانه با فرد برخورد شود و مسلما قدم بعدی ارجاع شخص به یک روانشناس یا روانپزشک زبده است تا بتواند آثار روانی حاصل از این آزارها را به حداقل رسانده و برای درمان اختلال پسآسیبی (ptsd) راهکارهایی ارایه دهد. بدیهی است در صورت نیاز به دارو، روانشناس، قربانی را به یک روانپزشک معرفی خواهد کرد. علایم عمده اختلال استرس پسآسیبی با فنون تغییر رفتاری نظیر آموزش آرامشبخشی یا حساسیتزدایی منظم قابل تعدیل است.
خیلی مهم است که خانواده در ایجاد فضایی آرام و بدون تنش و بدون سر و صدا به قربانی کمک کند تا بتواند تمرینهای ارایه شده توسط درمانگر را به خوبی انجام دهد. از طرفی باید استرسهای دیگر از جمله دغدغه مسایل اقتصادی فرد قربانی را بکاهد زیرا ممکن است فرد قربانی به دلیل نرفتن به محیط کار، از دست دادن شغل و از دست دادن محبت، از حمایت خانواده کافی برخوردار نباشد. این عوامل موجب میشود که حالت درماندگی آموخته شده، انزوای اجتماعی و افسردگی کنترل گردد. ایجاد احساس امنیت از طرف خانواده بسیار اهمیت دارد. این امنیت میتواند هم در مورد مسایل عاطفی باشد و هم بار اقتصادی و روانی داشته باشد. بنا به همین دلایل باید مثل گذشته به فرد قربانی بگویید که باز هم مثل گذشته دوستش دارید.
آخرین نکته نیز اینکه فرد قربانی در این شرایط میل به گریه پیدا میکند و نباید از طرف خانواده منع شود. بهتر است به این دوران سوگواری با احترام نگریسته شود ولی اگر از حد تعادل بیشتر شد، میتوان با تغییر محیط، فکر فرد قربانی را به مسایل دیگر منحرف کرد و در نهایت باید کاری کرد که فرد احساس کنترل بر زندگی خود را به دست آورد.