آبان ۲۷, ۱۳۹۶
کلید موفقیت در روابط زناشویی بیان احساسات واقعی و شفاف خود و گفتن حقایق عاطفی و احساسی به فرد مقابل می باشد. اما همه می دانیم که پیش از بیان این احساسات واقعی به دیگران باید خود از وجود آنها آگاه و مطلع باشیم و بتوانیم درباره آنها فکر کنیم و به اصطلاح با استفاده از فراشناخت به نحوه و علل وقوع آنها اشراف یابیم.
در مقالهای به قلم دکتر جان گری می خوانیم : آیا تا به حال شده است وقتی واقعا ناراحت هستید بخندید؟ آیا تا به حال اتفاق افتاده است که وقتی واقعا ترسیده اید عصبانی شده باشید و رفتار عصبی و آزارنده ای از خود نشان داده باشید؟ یا وقتی خودتان احساس گناه کردهاید فرد دیگری را سرزنش کرده باشید؟
همه ما کم و بیش تجربیات مشابهی در این زمینه داریم. اما چرا انسان گاهی اوقات در پاسخ به موقعیتهای خاص عکس العمل مناسب و در خور موقعیت نشان نمیدهد و با نشان دادن عکسالعملهای ناسازگار با موقعیت شرایط را از آنچه هست خرابتر میکند ؟
درباره نقش مثبت حقیقت در سلامت روحی و روابط بین فردی مقالات بی شماری به چاپ رسیده است و ما در این بحث قصد تکرار این موارد را نداریم و تنها سعی داریم از زاویهای اختصاصیتر نقش حقیقتگویی به خود را در روابط زناشویی بررسی کنیم. واقعیت این است که ما معمولا بزرگترین و مخربترین دروغها را به خود میگوییم و با توجه به نقش عظیم روابط عاطفی در پایداری و کیفیت روابط زناشویی، دروغ های عاطفی و سرکوب احساسات خود، بزرگترین تهدیدها برای زندگی زناشویی هستند.
کلید موفقیت در روابط زناشویی بیان احساسات واقعی و شفاف خود و گفتن حقایق عاطفی و احساسی به فرد مقابل می باشد. اما همه می دانیم که پیش از بیان این احساسات واقعی به دیگران باید خود از وجود آنها آگاه و مطلع باشیم و بتوانیم درباره آنها فکر کنیم و به اصطلاح با استفاده از فراشناخت به نحوه و علل وقوع آنها اشراف یابیم.
اما سوال مهم این است: چرا احساسات واقعی ما از حیطه هوشیاریمان بیرون میمانند؟
جواب، ساده و در عین حال عمیق است؛ انسان در سازمان روانی خود از فرایندهایی استفاده میکند که وی را از استرس، اضطراب و ناراحتی دور نگه میدارد. این فرایندها که برای اولین بار توسط زیگموند فروید بصورت جداگانه و طبقهبندی شده مطرح شدند اصطلاحا مکانیزمهای دفاعی گفته میشود که از معروفترین و تاثیرگذارترین مفاهیم روانشناسی در قرن بیستم بوده است که تقریبا کموبیش از طرف اکثر مکاتب روانشناسی مفاهیم پایهای آن مورد قبول قرار گرفته است.
بر اساس این مکانیزمها دفاعی که معروفترین و پایهای ترین آنها مکانیزم سرکوب میباشد افکار و احساسات ناخوشایند آدمی به طور خودکار از حیطه هوشیاری وی به سرزمین ناهوشیار انتقال می یابد و ما در زندگی روزانه خود و در حیطه هوشیاری، از وجود این احساسات آگاه نخواهیم بود. اما این موارد سرکوب شده به زندگی خود در مرزهای ناهوشیار ادامه می دهند و تأثیرات خود را در زندگی ما به جای می گذارند.
حال اگر این مکانیزمها دفاعی در سرکوب احساسات ناخوشایند و افکار تلخ به کار میافتند و آن احساساتی که ما را می آزارند در این فرایند به ظاهر فراموش میشوند. بدین صورت ما در بیان آگاهانه حقایق احساسی خود ناخواسته ناتوان می شویم و هم به خود و هم به شریک زندگی خود دروغ می گوییم و همین عدم بازگویی حقایق به تدریج روابط عاشقانه ما را از هم میپاشد. حال باید ببینیم ما در این سرکوب احساسات چه لایههای را از حیطه هوشیاری خود می رانیم.
پنج لایه احساسات
فرض کنید در حال دعوا با همسر خود هستید و سخت به خشم آمدهاید و او را به باد سرزنش گرفتهاید و همه تقصیرات را متوجه او کردهاید. اما آیا تا به حال به این موضوع فکر کردهاید که چرا شما خشمگین هستید؟ جواب اکثر افراد این است که ایشان کار خطایی انجام داده است و مرا عصبانی کرده است. ولی جواب عمیقتری هم هست از زاویه ای دیگر :
ما در روابط میان فردی معمولا از کسانی خشمگین میشویم که به هر طریق برای ما مهمتر هستند. نکته جالبی است، لحظه ای تأمل کنید. اگر از همسر خود خشمگین هستید این خشم، نشانه عشق و علاقه شماست به ایشان. شاید عجیب به نظر برسد ولی واقعیت دارد. در پس هر خشمی در زندگی زناشویی علاقهای پنهان است.
شما میتوانید این لایههای احساسات را به کوه یخی تشبیه کنید که قسمت اصلی آن در زیر آب قرار دارد و قسمت کمی از آن در معرض دید شما قرار دارد و این قسمت کوچک همان خشمی است که شما در حیطه آگاهی خود تجربه میکنید و چهار لایه بعدی در زیر آب و در خارج از حیطه هوشیاری قرار دارد.
ولی در واقع وقتی شما احساس خود را به صورت خشم ابراز می کنید چهار سطح دیگر احساسات نیز در سازمان روانی شما در حال فعالیتند ولی از حیطه هوشیاری و آگاهی شما خارجند و شما آنها را لمس نمیکنید. حال اگر همه این سطوح احساسات را لمس نکنید مسلما نمیتوانید آنها را به طرف مقابلتان انتقال دهید و تبعات منفی این احساسات سرکوب شده در وجود شما باقی میماند و در ابراز عشق و محبت شما به شریک زندگیتان خلل بزرگی ایجاد میشود.
فرض کنید همسر شما به نشانه قهر از منزل بیرون رفته است و شما بسیار خشمگین شدهاید. اگر به دنبال راه حلی عملی و ماندگار برای حل مشکل و تحکیم روابط هستید باید هر پنج سطح احساسات خود را به همسرتان انتقال دهید
« واقعا عصبانی شدم که رفتی ( خشم )
وقتی رفتی غمگین شدم ( آزردگی و غم )
می ترسیدم برنگردی ( ترس )
متأسفم که روز تولدت رو فراموش کردم، عذر می خواهم ( گناه و پشیمانی )
من دوستت دارم ( عشق ) »
در این ابراز احساسات، شما تمام پنج سطح احساسات خود را شناختهاید و آنرا تمام و کمال ابراز داشتهاید. این گونه سخنگفتن، همه مشکلات، سوءتفاهمها و درگیریها را از بین میبرد. زیرا شما عشق خود را ابراز کردهاید. جانگری نظریهپرداز معروف روابط زناشویی در این باره چنین می گوید :
« مشکل هنگامی پیش میآید که شما خشم و آزردگی خود را ابراز کرده و تمام حقیقت را نمیگویید و عشقی را که در زیر این احساسات نهفته است را نادیده گرفته و بیان نمیکنید. درزیر تمام احساسات منفی، عشق و میل به ارتباط نهفته است. تنها راه نشان دادن عشق و برملا ساختن آن این است که تمام احساسات دیگرمان که روی هم انباشته شده است را بیان داریم. »
در پایان کلام
اگر نتوانیم عواطف منفی خود را احساس کنیم، کم کم قدرت درک و احساس عواطف مثبت را نیز از دست می دهیم. تغییر عادات در نحوه بیان خواستهها و احساساتمان یکروزه میسر نمیشود و نیاز به انگیزه و ممارست دارد. در اولین گام شناخت و پذیرش سایر ابعاد احساسات و تأثیر آنها بر روابط زناشویی بسیار مؤثر است.
در دومین گام، آگاهی و زیر نظر گرفتن نحوه بیان و محتوای گفتارمان در لحظات بحرانی و در زندگی روزانه در یک دوره زمانی مشخص بسیار ضروری است.
در سومین گام که همزمان با گام دوم باید اجرا شود ما میتوانیم با اجرا و تمرین این نحوه بیان و گفتار در کنار تغییر نگرشهایمان به موفقیتی ماندگار در روابطمان دست پیدا کنیم.
در آخرین گام، انتقال این اطلاعات به طرف مقابلمان و آشنا کردن وی با این نگرشها و محتوای پنجگانه احساسات و نحوه بیان و تمرین عملی این روشها با وی تکمیل کننده موفقیت ما خواهد بود.