بهمن ۱۲, ۱۳۹۹
”پذیرش کودک درون به ما کمک میکند تا ریشه مشکلات را پیدا کنیم . بهجای اینکه یک چسب زخم بر روی درد بگذاریم و امیدوار باشیم که بهتر شود و یا به دنبال یکراه حل موقتی باشیم.“
شما احتمالاً در زندگیتان رابطههای اشتباهی را انتخاب میکنید که از تکرار آنها خسته شدهاید و میخواهید این تکرار را متوقف کنید. شاید شما برای تغییر این وضعیت راههایی را امتحان کرده باشید یا حتی به دنبال درمان نزد مشاور رفته باشید؛ اما همچنان همان الگو در رفتار شما وجود دارد و انگار هیچچیز کارساز نیست.
• چرا من در زندگی یک سری اشتباهات مشابهای میکنم؟
• چرا من دنبال یک سری آدمها میروم؟
• چرا من این احساس را دارم که یک حفرهای در وجودم است که از بین نمیرود؟
• چرا من اجازه میدهم که دیگران هویتم را تعیین کنند؟ چرا احساسات من مهم نیست؟
• چرا آدمها، حتی آدمهای خوب را از خودم دور میکنم؟ چرا به آنها اجازه ارتباط نمیدهم؟
• چرا من به دیگران توهین میکنم و بعد به خودم قول میدهم که دیگر این کار را نکنم؟
• چرا خودم را برای دیگران تغییر میدهم؟
• چرا برای اینکه دوستداشتنی باشی باید اینقدر سختی بکشی؟ آیا من دوستداشتنی هستم؟
• چرا مرتب شک میکنم؟
• چرا من اینقدر در زندگی صدمه و آسیبدیدهام؟
• چرا من اینقدر به دیگران خدمت میکنم و خودم را فراموش میکنم؟ و برای خودم ارزشی قائل نیستم؟
• چرا من احساس میکنم نیاز است که در برابر همه و هر چیزی مسئولیتپذیر باشم و همیشه همهچیز را کنترل کنم؟
• چرا من به دوستی یا ازدواج با شخصی که مناسب من نیست ادامه میدهم؟
• چرا فکر میکنم یک بازنده و بیارزش ام؟
• چرا میخواهم از زندگیام فرار کنم؟
همه ما، در لحظاتی از زندگی، این نوع سؤالات را از خود پرسیدهایم. بعضی از مردم سعی میکنند بهتنهایی به جواب برسند و بعضی دیگر از خانواده و دوستان خود کمک میگیرند و این غالباً باعث سردرگمی بیشتری میشود. مردم تمایل دارند که در مورد کاری که میخواهند انجام دهند با دیگران حرف بزنند ولی معمولاً یک سری حرفهای کلیشهای دریافت میکنند.
پاسخ به این سؤالات در اعماق وجود شما است، در قلب شما یک کودک آسیب دیده وجود دارد که آرزوی تأیید شدن و سلامتی دارد. این درد ناشناخته ریشه همه این سؤالات است. این آسیب ها به شکلهای دیگری مدام خود را در زندگی نشان میدهند. مثل واکنشهای تکانشی و پاسخهای بیشازحد اغراقآمیز.
حتی نگاه کردن به بخشی از وجودمان که آسیب دیده است شهامت و جرأت میخواهد. مطمئناً، میلیونها انسان سعی میکنند که با آسیب هایشان روبرو نشوند و فکر میکنند که بقیه هم همین کار را میکنند و برخی دیگر هم تمایلی ندارند که برای بهبود خود زحمت بکشند و دوست دارند از همان راههایی که بلدند استفاده کنند و از یک روش بارها و بارها استفاده میکنند به امید اینکه به نتیجه متفاوتی برسند. اگرشما آماده شنیدن دردها و قضاوت درست از تجربیاتتان را دارید، آماده بهبود و تغییر پاسختان به زندگی هستید.
شما احتمالاً بعضی از رفتارهای خود را خوب میشناسید و مطمئناً صدمات و دردهای عاطفی خود را میدانید، بااینحال نمیتوانید متوجه شوید که چطور این اتفاقات باعث شده است شما اینگونه باشید.
پذیرش یک زندگی حقیقی به شما کمک میکند که از الگوهای ناکارآمد رهایی یابید. این الگوها ریشه در زخمهای عاطفی شما دارد که مدتها قبل به وجود آمده است. روبرو شدن با بخشهای آسیب پذیر دوران کودکیتان به شما کمک میکند که آن بخشهای آسیب دیده را که دیگر برایتان فایدهای ندارد، رها کنید.
درواقع شما را به یک درمان درونی هدایت میکند تا بتوانید دلایل اساسی رفتارتان را بفهمید. شما الگوی خاص رفتارتان را درک می کنید و کودک زخمی و آسیب دیدهتان را با خود بزرگسال مسئولیتپذیرتان یکپارچه و منسجم میکنید و دیگر احساس یک کودک گمشده را نمی کنید. شما نهتنها درک میکنید که چرا در زندگی تصمیمات تکانشی میگیرید بلکه الگوهایی که مانع احساس کامل بودن شما است را درک خواهید کرد و از لحاظ عاطفی شکوفا میشوید.
شما با روبرو شدن با این زخمها نهتنها به خود حقیقیتان می رسید بلکه باعث میشود توانایی بهبود و انعطافپذیری و تحمل خود را بشناسید و به آن بخشهایی از وجودتان که تلاش کردند امنیت شما را حفظ کنند پی ببرید و به آنها احترام بگذارید و آن بخشهایی که علیه شما هستند و مانع یک زندگی حقیقی میشوند، آگاهی یابید. شما یاد خواهید گرفت که باورهای منفی و محدودکننده را شناسایی کنید.
این روبرو شدن به شما کمک خواهد کرد که بخشهای زخمی جوانتر و بخشهای زخمی کودک درون خود که احساس گمشدن میکند را با بخش خود بزرگسالتان یکپارچه کنید. تا زمانی که بهبود صورت نگیرد، این بخشهای زخمی به تحریک خودشان ادامه میدهند و روی تصمیمات شما اثر میگذارند و باعث رفتارهای تکانشی میشوند و خود بزرگسال مسئول باید خرابکاریها را درست کند.
کاری که در این پذیرش انجام خواهید داد این است که به خود بزرگسال تان کمک میکنید تا بتواند به عقب برگردد و دست بخشهای جوانتر زخمی را بگیرد، به خود جوانتر زخمی اعتمادبهنفس، امنیت، کنترل و عشق بدهد و محدودیتهایی را تعیین کند و به قسمتهای زخمی بگوید که حال و اوضاع خوب میشود.
شما در این روند، لحظهای که بخش زخمی جوانتر آشکار میشود را درک میکنید و از این طریق میتوانید از او بپرسید که برای یکپارچگی با خود بزرگسال مسئول به چه نیاز دارد. بههرحال ما باید بدانیم از کجا آمدهایم تا بدانیم به کجا میرویم.
لحظه دیدن الگو – وقتی لامپ روشن میشود – مثل یک تلنگر است و لحظه بهبودی و خوشبختی است. درواقع مثل تجربه آهان! است. شما با دیدن الگوها بهمرور احساس متفاوتی در خود خواهید کرد و از دنیای درون خودآگاه میشوید و دیگر رفتارهای تکانشی انجام نمیدهید و در توهم و خیالپردازی زندگی نخواهید کرد؛ بلکه در زمان حال زندگی میکنید و اول به خودتان و بعد به دیگران اهمیت میدهید. شما میتوانید درد عاطفی که تحمل میکنید را تغییر دهید و از خود غیرواقعی که شما را مجبور میکند با زخمهای عاطفیتان زندگی کنید رهایی یابید.
پذیرش کودک درون به ما کمک میکند تا ریشه مشکلات را پیدا کنیم – هسته زخم – بهجای اینکه یک چسب زخم بر روی درد بگذاریم و امیدوار باشیم که بهتر شود و یا به دنبال یکراه حل موقتی باشیم.